جدول جو
جدول جو

معنی حسین نیشابوری - جستجوی لغت در جدول جو

حسین نیشابوری
(حُ سَ نِ نی / نِ)
ابن علی بن زید بن داود بن یزید صائغ مکنی به ابوعلی محدث. متوفی در 349 هجری قمری یاقوت در معجم البلدان گوید: او کشورها را سیاحت میکرد. (هدیه العارفین ج 1 ص 305 و 306)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
حسن بن محمد بن حبیب واعظ نیشابوری، مکنی به ابوالقاسم. ادیب و نحوی و مورخ قرن چهارم و پنجم است. از تصانیف اوست: تفسیر قرآن مجید که به تفسیر نیشابوری قدیم معروف است و کتاب عقلاءالمجانین. عبدالملک ثعالبی از شاگردان وی بوده است. به زبان عربی اشعار دارد و به سال 406 هجری قمری درگذشته است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 278 و مقدمۀ عقلاءالمجانین چ مصر و کشف الظنون شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ نی / نَ)
ابن مظفر مکنی به ابوعلی نیشابوری ضریر. لغوی و از مشایخ زمخشری بود و در 422 هجری قمری درگذشت. او راست: ’تهذیب اصلاح المنطق ابن سکیت’. و شش کتاب دیگر او نیز در هدیه العارفین ج 1 ص 275 یاد شده است
ابن محمد بن علی واعظ مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نظام الدین. درگذشتۀ406 هجری قمری او راست: ’الحدائق’ در وعظ و دو کتاب دیگر او نیز در هدیه العارفین ج 1 ص 274 یاد شده است
ابن اسحاق بن نبیل معری مکنی به ابوسعید حنفی. درگذشتۀ 348 هجری قمری او راست: ’الرد علی الشافعی فیما یخالف فیه القرآن’. (هدیه العارفین ج 1 ص 269)
ابن عبدالله عثمانی مکنی به ابوعلی. درگذشتۀ 473 هجری قمری احوال او در هدیه العارفین ج 1 ص 276 از کتاب ’السیاق’ از عبدالغافر آمده است
ابن محمد بن حسین نیشابوری معروف به نظام اعرج. او راست: ’غرائب القرآن’ که در828 هجری قمری نگاشته و کتاب ’الحساب’ و ’الجمیله’. (ذریعه ج 5 ص 145 و ج 7 ص 7). و رجوع به نظام اعرج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ نِ)
میرمحمد امین خان موسوی نیشابوری، ملقب به برهان الملک. شاعر و صوبه دار ملک اودۀ هند بود و در هنگام ورود نادرشاه بدهلی در این شهر به سال 1151 ه. ق. درگذشت. از اوست:
ز کدام ره بیایم که بچشم تو درآیم
که بدور چشم مستت همه نیزۀ سپاه است.
(از تذکرۀ روز روشن چ تهران ص 76)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ)
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور واقع در هیجده هزارگزی خاور نیشابور. ناحیه ای است واقع در کویر شورزار. گرمسیر. دارای 125 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. و اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نِ نَ / نِ)
طین مأکول خوانند و آن گلی است که خام و بریان کرده خورندو بدان تنقل کنند و وی نوعی از طین الحر بود و لون وی بغایت سفید بود مانند اسفیداج و بشیرازی گل سفید خوانند. طبیعت وی سرد و خشک بود و گویند گرم بود بسبب شوری که دارد. قوت فم معده را بدهد و غشی را نافع بود و منع قی بکند و تری معده زایل کند. و مقدار مأخوذ از وی یک درم بود تا یک مثقال و زیاده ازین مفسد مزاج بود و سده آورد و سنگ در گرده پیدا کند و ضرر آن انیسون و تخم کرفس کم گرداند و ناخوردن وی اولی بود ازبهر آنکه فساد وی زیادت از صلاح وی بود. و آب رفتن از دهان در وقت خواب شهوت کلبیه را بغایت مفید بودو غثیان و کرب هیضه را سودمند بود. (اختیارات بدیعی). طین خراسانیست. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). طین حرّ. طین مأکول. طین اکل. گل خوراکی
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
ابن حسین بن احمد نیشابوری. او راست: الامالی در حدیث. کتاب السیر. اعجاز القرآن. کتاب من کنت مولاه. وی از شاگردان شیخ طوسی بوده است. (روضات الجنات ص 542)
لغت نامه دهخدا